loading...
سایت اقیانوس /اقیانوس/Ocean
ایرج,محمد بازدید : 300 شنبه 14 دی 1392 نظرات (3)

درود بر همه بروبکس گل
دوستان همون روز که قسمت 4اومد رو سایت من قسمت 5رو فرستادم اما نمیدونم مشکل از کجا بوده که به دست ادمین جون نرسید.
به هر حال از همه معذرت میخوام بابت اینکه دیر کردم.
ادامه......
دو سه روزی بود که فهمیده بودم قراره برای مینا خواستگار بره ارومو قرار نداشتم.
شبا رخت خوابمو میبردم پشت بوم خونه و به اسمون و ستاره هاش خیره میشدم.
وقتی دلم میگرفت هندزفریمو میزدم تو گوشم و اهنگ گوش میدادم.
همدم شبام شده بود مجید خراطها، محسن یگانه و....
برام فرقی نداشت کی خواننده هست فقط به اهنگا گوش میدادم.
همش به این فکر میکردم که خدایا چرا مینا تو این سن کم تصمیم به ازدواج گرفته.
-ده لعنتی اون هنوز 16سالشه.
ترکهارو یکی یکی گوش میدادم و همراهشون زمزمه میکردم تا اینکه رسید به اهنگ امین حبیبی.
از این ور و اونور شنیدم
داری عروس میشی گلم
مبارکت باشه ولی
اتیش گرفته این دلم
خیال میکردم با منی
عشق منی مال منی
فکر نمیکردم که بری
راحت ازم دل بکنی
باور نمیکردم یه روز
اینجوری تنهام بذاری
اخه یه عمر همش بهم گفته بودی دوسم داری
رفتی سراغ دشمنم
یه پست نامرد حسود
یکی که حتی به خدا لنگه کفشمم نبود
به ذهنشم نمیرسید حتی نگاش کنی یه روز
اخ که چه دردی میکشم
ای دل بیچاره بسوز.
(بغض بدجوری به گلوم فشار اورده بود ولی بازم همراه اهنگ ادامه دادم)
تاج عروسی رو برات
خودم هدیه میخرم
گریه نکن اشکاتو من
پیش کسی نمیبرم
هرکی بپرسه بش میگم
خودم ازش خواست بره
میگم برای هر دومون
اینجوری خیلی بهتره.....
دیگه نتونستم همراهش ادامه بدم و زدم زیر گریه.
اشک داشت از چهار گوشه چشمم پایین میومد و ادامه اهنگو گوش میدادم.
یه لحظه به خودم اومدم و با خودم گفتم نکیسا این تویی که گریه میکنی؟ تو که اینقدر ذلیل نبودی.
اما نه واسه اولین بار تو تمام زندگیم دوس داشتم غرورو کنار بذارم و به گریم ادامه بدم. دلم میخواست داد بزنم تا سبک شم دلم میخواست زار بزنم اما موقعیتش جور نبود.
اهنگ تموم شد.اهنگها یکی یکی پلی میشدن و هرکدوم با لحنی که داشتن درد تو دلمو بزرگتر وسنگینتر میکردن و اشکام بی اختیار میومدن پایین و خیال قط شدن هم ناشتن.
نمیدونم کی خوابم برد.
مادرم-نکیسا.......نکیسا...... پاشو زیر این افتاب نخواب مریض میشی
چشمامو به زحمت باز کردم مامان بالای سرم بود. هنوزم بغض دیشب به گلوم فشار میاورد.
رفتم پایین ساعت 9 بود صورتمو شستمو یه صبونه خوردم و پلی استیشن رو روشن کردم و تا شب بازی کردم.
کار هر شبم شده بود گوش دادن به اهنگ،خوندن رمان و همراه اینا اشک ریختن.
گوشه گیر شده بودم و دیگه مث قبل تو بحث بقیه شرکت نمیکردم، دیگه با کسی کل کل نمیکردم
کارم شده بود یه گوشه نشستن  زل زدن به یه نقطه و فکر کردن به مینا.
دلم میخواست همون موقع میرفتم و به مینا بگم دوست دارم حتی حاضر بودم جلوش زار بزنم ولی اون خیلی دور بود از من.
همه فهمیده بودن که یه چیزیم شده و مدام ازم سوال میکردن چرا ناراحتی؟ اما من به هیشکی هیچی نمیگفتم و جواب سوالاشون رو نمیدادم.
بعضی شبا بابام میومد بالای سرم اما من خودمو به خواب میزدم و اونم میرفت پایین.
جوری شده بودم که با دیدن رخت خوابم و ستاره ها حتی اگه شادم بودم بغض گلومو میگرفت و اشک تو چشمام جمع میشد.
یه شب خیلی غصه بهم فشار اروده بود همراه اهنگ زمزمه میکردم
پای پنجره نشستم ،کوچه خاکستریه باز
زیر بارون ، من چه دلتنگتم امروز
انگار از همون روزاست
حال وهوام رنگ توئه
کوچه دلتنگ توئه
دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راه دورم خبر از دل من که نداره
آروم ندارم یه نشونه می خوام واسه قلبم
جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمی بندم
این دل تنهام دوباره هوای تو رو داره
هوای شهرتو و بوی گلاب
پیچیده توی اتاقم مث خواب
داره بد جوری غریبی می کنه
آخه جز تو دردمو کی می دونه
دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راه دورم خبر از دل من که نداره
آروم ندارم یه نشونه می خوام واسه قلبم
جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمی بندم
این دل تنهام دوباره هوای تو رو داره
دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راه دورم، خبر از دل من که نداره
(امین رستمی)
اهنگ دیونم کرده بود بی اختیار شرو کردم به زار زدن. زار زار گریه میکردم.
دیگه نمیتونستم ادامه بدم به اشک ریختن.
حدود ساعت 12 بود که درو باز کردم و رفتم سمت بوستان محلمون.
تو بوستان کسی نبود جز من، یه کم قدم زدم و روی یه صندلی نشستم.
بازم هندزفری رو گذاشتم تو گوشم و ترک مورد علاقم رو از همایون اوردم.
من اگه کسی رو داشتم
دیگه در به در نبودم،با غمو غربت و اندوه دیگه در به در نبودم
اگه زخم نخورده بودم
تورو باور نمیکردم،توی این حصار پر درد با غمت سر نمیکردم
کولی شبزده بودم
پشت گریه صدات کردم،از پس اینه اشک تا همیشه نگات کردم
درد عشق معنای مرگه،مسلخ پاییز و برگه،قصه عشقو حقیقت،قصه گل و تگرگه
.
.
.
زخم-همایون
اشکام بازم امونمو بریده بود و بیاختیارم از چشمام سرازیر شده بودن.
چند دقیقه ای بود که داشتم گریه میکردم.
سنگینی نگاه یه نفر رو احساس کردم،چقد دلم میخواس بابام باشه تا خودمو مینداختم تو بغلش و زار زار گریه میکردم اما افسوس....
سرمو بلند کردم دیدم یه پسر که تقریبا 4-5سالی ازم بزرگتر بود جلوم وایساده و داره نگام میکنه. اشکامو پاک کردم و به حالت طلبکارانه ای گفتم:
-فرمایش؟
پسر-هیچی اجازه هست کنارت بشینم؟
-نه اغا میخوام تنها باشم
(بوی الکلش رو کاملا حس میکردم)
پسر-ولی...
نذاشتم حرفشو ادامه بده گفتم:
-اقا خواهش میکنم،این همه صندلی تو این بوستانه،تورو خدا اذیت نکنید بذارید به درد خودم بمیرم
پسره ازم دور شد و رفت یه صندلی اونطرفتر نشست.
بازم شرو کردم به گوش کردن اهنگام و اشک ریختن.
دلم میخواست یکی بود که باهاش دردو دل میکردم
دلم میخواست یکی بود که میتونستم بهش اعتماد کنم و همه حرفای دلمو بهش بزنم.
همینجوری داشتم گریه میکردم و به مینا و گذشته فکر میکردم.
باز دوباره پسره اومد کنارم و بدون حرف نشست رو صندلی
پسره-گریه نکن.
-خواهش میکنم اذیت نکن
پسره با دستاش سرم رو که به طرف زمین بود بالا اورد و با داد گفت:
مگه نمیگم گریه نکن؟ یه ساعته دارم نگات میکنم یه ریز داری اشک میریزی بسه دیگه. خجالت بکش به تو هم میگن مرد؟
اما حرفاش برام مهم نبود و باز شرو کردم به اشک ریختن.
یه لحظه یه صدای اشنا شنیدم که باعث شد خودمو جمو جور کنم و دیگه گریه نکنم
وحید......وحید......وحید....
بلند شدم و یه نگا پشت سر انداختم.
پسر عموم بود که اخر بوستان داشت اسم وحید رو داد میزد.
وحید-نترس با من کار داره
-ولی اینکه پسر عموی منه تورو از کجا میشناسه؟
وحید-به هههههه خیلی خوشبختم. با محمد رفیق جینگم
-منم همینطور.وحید میشه...
پرید تو حرفم و گفت خیالت راحت بهش چیزی نمیگم.
محمد-اوضا؟ اینجا چیکار میکنی؟
-سلام هیچی نشسته بودم
وحید-بابا چیکارش داری سین جینش میکنی. اومده بوده هواخوری.
-تو چیکار میکنی؟کجا بودی؟
محمد-ما خارج از منظومه شمسی بودیم تازه واردش شدیم(اونم دهنش بوی الکل میداد)
با محمد و وحید شرو کردیم به قدم زدن.
چند دقیقه ای نگذشته بود که چند نفر دیگه هم به جمعمون اضافه شد. طبق گفته هاشون میشد تشخیص داد که همشون هم پیک بودن.
داشتن حرف میزدن و به سوتیای هم میخندیدن. منکه اولین باری بود که وارد این جور جمع ها شده بودم چیز خنده داری تو حرفاشون نمیدیدم جز سوتی که پیش خودم میگفتم هرکسی ممکنه سوتی بده.
کمی که گذشت و منم با جمعشون اشنا شدم مثل اونا به سوتیا میخندیدم.
شبای بعدم کارم همین بود که بعد از کمی گریه برم تو بوستان و با بچه ها بگیم و بخندیم.
چند شبی گذشت تا اینکه یه شب مشروبو گذاشتن وسط.
تا حالا مشروبو از نزدیک ندیده بودم اما همیشه فکر میکردم که رنگش باید قرمز باشه
پس چرا این بیرنگه؟
تو همین فکرا بودم که محمد یه لیوان گذاشت جلوم. خواستم نخورم و بلند بشم ولی محمد و وحید هردو دستم رو گرفتن و گفتن بشین.
محمد شیشه شروبو گرفت دستش و گفت بچه ها امشب نکیسا مهمونمون هست با اجازه یه کم رعایت حالشو میکنیم.
محمد برای همه به اندازه یه بند انگشت ریخت تو لیوان ها و گفت بچه ها به سلامتی...
یکیشون پرید تو حرفش و گفت به سلامتی نکیسا که تازه به جمعمون اضافه شده و همه رفتن بالا جز من.
راستش میترسیدم بخورم اولین باری بود که مشروب دیده بودم چه برسه به خوردنش.
بلاخره دلو زدم به دریا و رفتم بالا.
احساس میکردم از نوک زبونم اتیش گرفت تا خود معدم.
-اه چقد تلخه شما چطور اینو میخورید؟
وحید-پیک اوله عادت میکنی
پیک ها پشت سر هم بالا میرفتن.
پیک پنجم رو خوردم که وحید گفت واسه امشب کافیه وپیک یا همون لیوان رو برعکس کرد و ادامه داد مستی شنگولیش خوبه نه خرابیش.
منکه چیزی از حرفش نمیفهمیدم.تازه از خدامم بود که دیگه نخورم پس پاشدم یه کم برم اونور که دیدم سرم داره گیج میره.
چند دقیقه بعدم اونا ته مونده مشروبو هم سر کشیدن و بلند شدن.
باز شرو کردن به مسخره بازی و خندیدن منم داشتم میخندیدم و کنارشون خوش بودمکه گوشیم زنگ خورد. زهرا بود. کمی ازشون فاصله گرفتم و شرو کردم به حرف زدن اما چون اختیار زبونم رو نداشتم سعی میکردم با جملات کوتاه شرشو کم کنم.
زهرا-سلام اقا چی شد بلاخره جواب دادی؟
-سلام. چیکار داری؟
زهرا-هیچی.کجایی؟
-خونمون
زهرا-چیکار میکردی چرا نخوابیدی؟
-هیچی
زهرا-نکیسا چته؟
-چیزیم نیس
زهرا-نه یه چیزیت هست
-اه زهرا گیر نده چیزیم نیس
زهرا-تا نگی ولت نمیکنم
نمیدونم چی شد که یه دفه اون حرفا رو زبونم اومد.
-ببین زهرا میگن مستی و راستی الانم مست مستم پس حرفامو گوش کن.
زهرا راستش منو تو به درد هم نمیخوریم برو پی زندگیت نه خودتو عذاب بده نه منو. زهرا ما هیچیمون باهم مچ نیس نه اخلاقمون نه رفتارمون نه فرهنگمون حتی عقایدمون هم باهم فرق داره.نه من تورو درک میکنم نه تو منو درک میکنی پس نباید رو هم حساب کنیم از این لحاظ. برو دنبال زندگیت من اون ادمی نیستم که تو دنبالشی.
زهرا-ولی من تورو همینجوری دوس دارم
-ده اخه من تورو دوس ندارم. منم حق انتخاب دارم بخدا منم ادمم
زهرا-ولی...
-ولی و اخه و اما و اگر نداریم و گوشیرو قط کردم.
یه نگا به دورو ورم انداختم،جلو در خونم! من کی اومدم اینجاکه نفهمیدم؟
بهتر که اومدم.
مستقیم رفتم تو رخت خوابم و نمیدونم کی خوابم برد.
ادامه دارد....

دوستان بازم به خاطر تاخیر معذرت میخوام.
اگه خوشتون اومده لایک یادتون نره.

ایمیل نویسنده داستان : nakisa.hidden7211@gmail.com

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط نکیسا در تاریخ 1392/10/24 و 0:23 دقیقه ارسال شده است

داداش اینی که نوشتی جیمیل من نیس
اینو بذار.
nakisa.hidden7211@gmail.com
ادامه داستان رو تا 3-4روز دیگه میتونی توی سایت
http://roya2.rzb.ir
ببینی.
من از قسمت 1گذاشتم تو این سایت.

این نظر توسط نویسنده داستان در تاریخ 1392/10/23 و 1:55 دقیقه ارسال شده است

داداش حالا ممنونت میشم ایمیلموهم زیرش بزنی.
حداقل حالا که اجازه نگرفتی لطفا ایمیل و اسمم رو هم زیرش بذار.
بذار hidden7211زیر داستان تا بدونن کی نوشته.
ممنونت میشم.
در ضمن ادامه کارم با لاو 98 قط شده اگه ادامه داستانو میخوای اسم و ایمیلمو قرار بده. چون دیگه توی اون سایت نمینویسمش.
با تشکر.
پاسخ : باشه حتما میزارم

این نظر توسط آرزو در تاریخ 1392/10/22 و 17:07 دقیقه ارسال شده است

خوب بود ...
موفق باشی...
امیدوارم آخرش ختم به خیر بشه


کد امنیتی رفرش
صفحه بعد

درباره ما
Profile Pic
سلام خدمت همه دوستانی که از این وب دیدن می کنن. دوستان گلم برای حمایت از ما عضو بشین و نظر یادتون نره نظرات شما باعث دلگرمی ما میشه. هر نوع مطلب درخواستی هم که داشتین ما براتون می زاریمش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1897
  • کل نظرات : 747
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1056
  • آی پی امروز : 107
  • آی پی دیروز : 65
  • بازدید امروز : 171
  • باردید دیروز : 77
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 921
  • بازدید ماه : 171
  • بازدید سال : 24,043
  • بازدید کلی : 1,077,584
  • کدهای اختصاصی
    کوکو چـــت

    خانه تکانی

    برای خانه تکانی دلم
    امروز وقت خوبی ست 
    چه سخت است پاکیزه کردن همه چیز
    اززدودن خاطره های کهنه گرفته
    تا شستن گردوغبار دلتنگی...
    روی طاقچه های تنهایی
    آه ! ای خدا! خانه تکانی چه سخت است!!!        
                    "م.بهنام"
    آغوشت ...

    دلـم
    خواب اصحاب کهف میــخواهد
    در آغوشت ...
    بیزارم ...
    چه سال نحسی
    امسال
    چه روزای بدی دارم
    آهای
    تقویم پرپاییز
    ازت بیزار
       بیزارم ..

    قلب من....

      قلب من...

      دموکراتیک ترین دولت دنیاست.

      آنقدر که تو را نیز همچون خودم از ته دل دوست میدارد.

    همیشه دورنماها خواستنی ترند

    همیشه دورنماها خواستنی ترند
    مثل سراب
    مثل فردا
    مثل تو . . .

    ایـــن قلبـــــ ِ لعنتــــی

    اس ام اس عاشقانه


    ایـــن قلبـــــ ِ لعنتــــی حــرفـــــ ِ حسـابـــــ ســرش نمی شــــود !

    تــو نیستــــی و همچنــــان اصـــــرار دارد بتپـــــد . . .

    دلم برات تنگ شده
    فقط همین...

    خــیلی دور...خلــی نزدیـک !

      

            شنیدی میگن " خــ ـیلــــ ــی دور ، خـ ـیلـــ ــــی نزدیــــکــ ــ ـ " ؟ !    

      اولــی دسـتـــ امــونــ ه ، دومــی دلامـــ ون . . .

    بـــغــلــم کــــن

    می شود بغلم کنی ؟

    می خواهم نفسم ازجای گرم بلند شود